عوامل فرسايش
فرسايش اساساً يك پديدهٔ تسطيح يا همواركننده سطح زمين است به اين ترتيب كه خاك و قلوه سنگ از راه حمل شدن، غلتيدن و يا شسته شدن تحت تاثير نيروي ثقل از نقاط مرتفع به محلهاي پست حركت ميكنند مهمترين عوامل سست كننده و يا خردكننده اين مواد كه لازمه حركت آنهاست آب و باد ميباشد
باد
نمايي از باروي قديمي ري كه در اثر گذشت زمان فرسوده شدهاست
باد بخودي خود نميتواند صخرهها را فرسايش دهد ولي وقتي همراه خود ذرات معلق شن يا خاك را حمل ميكند موجب ساييده شدن حتي سختترين صخرهها نيز ميگردد. اين عمل شبيه حركت لا دور آهسته سنباده كشي است كه به منظور تميز كردن سطح فلزات قبل از رنگ كردن آنها مورد استفاده فرار ميگيرد.
فرسايش طبيعي
آب
آب به تنهايي مهمترين عامل فرسايش به حساب ميآيد. باران، جويبارها و رودخانه ها؛ همگي خاك را خراشيده و با خود حمل ميكنند. و امواج سواحل درياها و درياچهها را ميفرسايند. در حقيقت ميتوان گفت هر زمان و بهر شكلي كه آب در حال حركت باشد موجب فرسايش سرحدات خود ميگردد.
تغييرات دما
وقتي كه فرسايش زمينشناسي مورد نظر باشد گذشت زمان غير قابل تشخيص است و تغييرات بسيار جزيي يا بسيار آهسته در مدت طولاني تدريجاً اهميت پيدا ميكنند. به عنوان مثال ميتوان از ورقه ورقه شدن و شكاف برداشتن سنگها و صخرهها در اثر تغيير درجه حرارت نام برد. تغييرات سريع درجه حرارت روز و شب فقط روي سطح صخرهها اثر ميگذارد در حاليكه تغييرات آرام بين زمستان و تابستان تا اعماق بيشتري نفوذ ميكند. وقتي كه تغييرات درجه حرارت با يخبندان نيز همراه باشد در اثر انبساط حجم آب در بين شكافها و درزها اثر خردكنندگي آن بشدت افزايش ميبابد. بطوري كه در شكل اول نشان داده شدهاست انقباض و انبساط توده يخ در روي سطح شيبدار موجب حركت تدريجي آن به طرف پايين تپه ميگردد.
موجودات زنده
بعضي از انواع حيات مانند جلبكها و گلسنگها عملاً موجب شكسته شدن سنگها ميشوند ولي اثر عمده موجودات زنده، ايجاد اختلالاتي است كه اثر عوامل ديگر را سرعت ميبخشد. حيوانات با پا گذاشتن بر روي سنگ و خاك موجب شكستن آنها شده و نتيجتا حمل آنها را بوسيه آب يا باد تسهيل ميكنند. در انتهاي ديگر شاخص موجودات زنده؛ كرم خاكي و موريانه موجب به هم خوردن و افزايش هواديدگي و اكسيداسيون خاك شده و با اين ترتيب پديده تبديل صخرههاي مقاوم به خاك قابل فرسوده شدن را سرعت ميبخشند.
فرسايش تشديدي
فعاليتهاي غير كشاورزي بشر كه موجب تشديد پديدههاي فرسايش ميشوند در مقياس جهاني از اهميت كمي برخورداند. ما كوهها را براي استخراج سنگ و سنگ آهن حفاري ميكنيم، ما در يك جا زمين را گود كرده و در جاي ديگر گودي را پر ميكنيم ولي اين دخالتها در قسمت بسيار كوچكي از سطح كره زمين انجام ميگيرد. از طرف ديگركشاورزي در چنان سطح وسيعي انجام ميگيرد كه فعاليتهايي از اين قبيل بطور بسيار بارزي سرعت فرايندهاي فرسايشي را تغيير ميدهند و تقريبا تمام عمليات كشاورزي در جهت افزايش فرسايش عمل ميكنند. هر زمان كه پوشش گياهي از روي زمين برداشته شده و زمين لخت شود؛ درخت كمتري وجود خواهد داشت كه سرعت باد را كاهش ميدهد و در نتيجه فرسايش بادي افزايش مييابد. گياه كمتري وجود دارد كه انرژي قطرات باران را جذب كند و نتيجتا فرسايش باراني زيادتر خواهد شد، روان آب سطحي زيادتري جريان مييابد و نهرها و رودخانهها قويتر ميشوند و بالاخره حيوانات اهلي صخره و خاك را بيشتر خرد ميكنند. انسان با شخم زدن زمين ميليونها بار سريعتر از حيوانات حفار موجب به هم خوردن و هواديدگي خاك ميگردد. با اين اعمال در حقيقت تمام پديدههاي فيزيكي طبيعت كه فرسايش يكي از آنهاست تشديد ميشوند. فقط حالتهاي خيلي استثنايي و نادري وجود دارند كه دخالت بشر احتمالا موجب كاهش فرسايش طبيعي ميگردد مانند وقتي كه صحراها احيا ميشوند، نواحي خشك بوسيله آبياري معتدل مگردند و يا جنگلها ايجاد ميشوند كه سطح كل آنها در مقايسه با سطحي كه در آن فعاليتهاي بشر موجب افزايش فرسايش ميگردد بسيار ناچيز است.
حدود قابل قبول فرسايش
بنابر آنچه گفته شد آيا ميتوان بين فرسايش طبيعي كه يك پديده طبيعي و قابل پذيرش است و فرسايش تشديدي كه يك پديده مخرب و ساخته دست بشر است حد فاصلي تعيين كرد؟ و اگر كشيدن چنين خطي مشكل و يا غيرممكن باشد كه هست آيا راه ديگري براي مشخص كردن حدود فرسايش قابل قبول وجود ندارد؟ بهتر است براي يافتن چنين راهي سوال بالا را به ترتيب ديگري مطرح شود؛«حد فرسايشي كه ما در آن حد احساس ميكنيم ديگر نبايستي فرسايش را تحمل كرد بلكه بايستي در مورد آن كاري انجام داد كجاست؟» معمولا به اين سوال اين طور جواب داده ميشود كه هدف متخصصين حفاظت خاك اطمينان از اين امر است كه از زمين به ترتيبي استفاده شود كه اين استفاده بتواند به طور نامحدود ادامه يابد. يعني هيچ گونه تخريب تدريجي خاك صورت نپذيرد. اين هدف زماني تحقق مييابد كه سرعت از دست رفتن خاك بيشتر از سرعت تشكيل آن نباشد. سرعت تشكيل خاك را نميتوان به دقت اندازه گيري كرد ولي بهترين تخمين خاكشناسان اين است كه در شرايط طبيعي، چيزي در حدود ۳۰۰ سال طول ميكشد تا ۲۵ ميلي متر خاك سطحي تشكيل شود(بنت ۱۹۳۹ فصل دوم). اين مدت براي وقتي كه به هم خوردگي، هواديدگي و شستشوي خاك با عمليات تهيه زمين سرعت ميگيرند به حدود ۳۰ سال تقليل مييابد. سرعت تشكيل ۲۵ ميلي متر خاك در ۳۰ سال تقريبا برابر است با ۵/۱۲ تن در هكتار در سال و اين رقمي است كه اغلب به عنوان حدي كه فرسايش نبايستي از آن بيشتر شود پذيرفته شدهاست. البته واضح است كه ميزان قابل قبول خاك از دست رفته ثابت نبوده و به شرايط خاك بستگي دارد. اگر پروفيلي از يك خاك عميق با حاصلخيزي يكسان در تمام سطوح تشكيل شده باشد از دست دادن ۲۵ ميلي متر خاك در ۳۰ سال آنقدر خطر جدي در بر ندارد كه از دست رفتن همين مقدار خاك از پروفيلي متشكل از چند سانتي متر خاك بر روي صخرههاي سخت. بدين ترتيب ارقامي كه به عنوان حد قابل قبول فرسايش مورد استفاده قرار ميگيرند به ندرت از ۵/۱۲ تن در هكتار در سال بالاترند. در آمريكا ارقام بين ۵/۲ تا ۵/۱۲ تن در هكتار در سال متداولند و در فدراسيون آفريقاي مركزي رقم ۱۰ براي خاكهاي شني و ۵/۱۲ تن در هكتار در سال براي خاكهاي رسي به كار ميرود. اين اعداد در فرمول جهاني فرسايش خاك(Universal Soil Loss Equation به اختصار USLE) به توصيههاي عمليات كشاورزي ربط داده شدهاست.
.